نفیرسیمرغ

 بافت خشن یعنی بوی عرق توی یک ماشین آفتاب خورده که سر سه راهی یک بزرگراه ، بین ده ها ماشین آفتاب خورده دیگر منتظر مسافر ایستاده و راننده اش  با راننده دیگری در حال بگو مگو است.

من بافت خشن را برای روزهایی که میخواهم قدر آسایشم را بدانم در خاطرم نگه می دارم و سعی میکنم توی ماشین همیشه ادکلن مصرف کنم تا بوی بافت خشن نگیرد.

---

 

پ.ن

توی تاکسی نشستن و پست بلاگفا نوشتن هم چیز جالبی است!

نفیرسیمرغ...

یک روزی میرسد که من، کنار یک حیاط کوچک روی صندلی چوبی نشسته باشم

و نسیم پاییز هی توی صورتم بخورد اما دستم روی عصای چوبی خراطی شده ام، نلرزد!

این روز که برسد دیگر کاملا آماده ام.

وقتی دخترم ۱ ساله شد، برای اولین بار در عمرم، خواستم که بیش از ۳۰ سال عمر کنم.

امروز درست بیست و هشت سال و شش ماه و بیست و چهار روزه ام و تصور دردناکیست که در ۳۰ سالکی بمیرم، یعنی یک سال و پنج ماه و شش روز دیگر.

 

نفیرسیمرغ...

اگر از لعل لبت سیب بچینم چه شود
یک دل سیر کنارت بنشینم چه شود
هی مرا ناز کنی دست به مویم ببری
هی صدایم بزنی ماه جبینم !چه شود
دست را حلقه کنی دل بفشاری به دلم
حس کنم من پری روی زمینم چه شود
هی مرا موعظه کن تا که مسلمان بشوم
باز ازکف بدهم من دل ودینم چه شود
لحظه ای بغض کنم شور بیفتد به دلت
من بگویم که همینم که همینم چه شود!
میروم تا که بخوابم به خیالی شب خوش!!
لا اقل این همه را خواب ببینم چه شود

---

 

شعر از سرکار خانم سوسن درفش

#سوسن_درفش

 

نفیرسیمرغ...

چیزی شبیه خلسه ای دلچسب. خوابی عمیق با چشم های باز! حالتی مثل پریدن و شناور شدن در  هوا و بعد از چند لحظه به آرامی فرود آمدن روی زمین. مثل وقت هایی که با چشم های بسته تاب میخوری و سرت را به عقب کشیده ای! حس و حال آخرین ماه از بهار هرساله من چیزی شبیه همین هاست، که خیلی دوست دارمش! و همین دوست داشتن همیشه مرا به فکر واداشته است که شاید بهار نیز محبوب من است. و چقدر خوب که دلارام در همین ماه خوب و صبور به جمع ما پیوست. پ.ن دلارامم دیشب سه ساله شد. بلاگفای گرامی امکان لینک به بلاگ بیان را نمیدهد.اگر دوست داشتید خودتان زحمت جست و جوی دلارام معصومیان را در گوگل جان نفیرسیمرغ...

همیشه دوست دارمتان؛ شما سپیدارها برایم ترکیبی از معنای زمستان وبهارید؛ سپیدقامتان سر سبز؛ که به تابستان روح زندگی میبخشید. اصلا تابستان در ذهن من یعنی تصویری از سپیدارها که کنار کوچه باغی ردیف شده اند. خوش قامت و خوش برخورد! چیزی شبیه یک جنتلمن! سری به وب فارسی زدم تا معنای سپیدار را کنکاش کنم، اغلبشان بی ثمر خوانده بودنت... رنجیدم از تعبیر بی حکمت برخی از عالمان که علم را بهانه هر ادعای فضلی می دانند، کما اینکه عده ای درخت ها را تقسیم کرده اند، و شمایان را در رسته بی ثمران گنجانده اند. لحظه ای فکر نکردند و گفتند! درنگ نکردند و نوشتند... و خیالشان هم نبود نفیرسیمرغ...

و من مدتی است که

       موسیقی های عاشقانه جهان را

               نت به نت، زیسته ام...

              گریسته ام...

---

روزی این نت ها جانم را خواهند گرفت!

 

نفیرسیمرغ...

او گمان می کرد

وقت همه آدمهای زندگی اش را تلف کزده است...

چرا که همیشه چشمهایش

خیلی زود از گریه ورم می کرد!

...

نفیرسیمرغ...